آسمان دل غربتکده ام بارانی استابری ام دیدهی ماتم زده ام بارانی استمثل پروانه دلم در به در سوختن استگریهی شمع همه زیر سر سوختن استاین چه داغی است که جان همه را سوزانده استدر دل قبر دل فاطمه را سوزانده استاین چه دردی است که تا یاد غمش میافتممثل خس در گذر باد غمش میافتمدر هوایش که به من نام معلق بدهیدحقتان است ولیکن به منم حق بدهیدبار سنگین غمش خانه خرابم کرده استهر طبیبی به مداوام جوابم کرده استحسن از هیبت نامش جملی را انداختباورم نیست که یک ضربه علی را اندا...