بعد از جروبحث دوستان، امام فرمودند: شما باید بدانید گاهی انسان حقی را در ذهن دارد ولی لفظی را استخدام میکند که حقش باطل میشود،گاهی حقی را در ذهن دارد ولی با قیافهای میگوید که حقش باطل میشود، گاهی حقی را در ذهن دارد ولی در موقعی میگوید که حقش باطل میشود. شما این طور تصور نکنید که حقی را که در ذهن دارید با هر لفظ و هر قیافه و در هر زمانی که بگویید حق میماند. شما باید در این روزهای اول یاد بگیرید.
بعد به این برادری که در اطراف ما بود رو کردند و فرمودند: چرا با لفظ اهانت آمیز با برادرتان سخن میگویید؟ به آن برادری که اول سخن گفته بود هم رو کردند وفرمودند: به این مطلبی که برادر شما میگوید توجه کنید. ایشان وقتی گفت که شما برای اسلام یک سیلی نخوردهای من متوجه شدم خودم هم برای اسلام سیلی نخوردهام. او وقتی میگوید که بعد از یک سیلی معلوم میشود میتوانی یا نمیتوانی، حقاً حرف درستی است. بعد فرمودند: اینکه شما خیال کردید من فریب نمیخورم، من بشر هستم.درباره هر بشری باید احتمال فریب خوردن را داد. شما وقتی میگویید تا آخرین نفر و آخرین نفس و آخرین قطره خون آمادگی دارید، اگر که من خوشبین باشم میگویم همه شما که در این اتاق هستید تا آخر هستید. اما اگر یک قدر واقعبینتر باشم حداقل فکر میکنم که شما از طرف عدهای حرف میزنید که این عده تا همه جا هستند.
بعد فرمودند که امروز بحث خوبی شد و من فکر میکنم در آغاز راه، ما یاد بگیریم چگونه بحث کنیم.
ببینید این امام که بنیانگذار یک اندیشه، بنیانگذار یک نهضت مستقل الهی و بنیانگذار یک نظام حکومتی بیسابقه در جهان بود چگونه در تربیت افراد از زیر صفر شروع کرد.
سؤال آموزشی امام از حضار
یک یادگاری دیگر را هم عرض بکنم. یک روز ما جمع وارد شدیم. اتاق تقریباً پر بود. در چشم مبارک امام یک خاصیتی بود که وقتی کسی میخواست صحبت را شروع بکند و امام به او نگاه میکردند گاهی او از یادش میرفت که چه میخواست بگوید! من خودم چندبار این طور شدم.نمی دانم نماینده ما بود یا بنده یا فرد دیگر که میخواستیم صحبت بکنیم ولی نتوانستیم. امام فرمودند آقایان مطالبی دارید که حالا یادتان میآید. قبل از آن که مطالبتان به یادتان بیاید من یک سؤالی را مطرح میکنم تا در هفته آینده و فرصت آینده که میآیید راجع به آن فکر کنید و جواب بدهید. سؤال این است که مگر امر به معروف و نهی از منکر دو فرع از فروع دینی نیست ؟ چرا احکام آن در رسالههای عملیه نیست ؟ از چه زمانی از رسالههای عملیه برداشتهشده است؟ چرا برداشته اند؟ چه کسانی برداشته اند؟ (البته بعد از اینکه نهضت ریشه دواند امام احکام امر به معروف و نهی از منکر را وارد توضیح المسائل کردند ولی آن وقت هنوز نبود.)
بعد فرمودند: میدانید معنای واقعی امر به معروف و نهی از منکر چیست؟ خیال نکنید که اگر شما یک نوجوان را بدون اینکه از اعتقادش بپرسید از او بخواهید که نماز بخواند این همان امر به معروف است. نه، این یک مصداق ضعیف از خواهش به اجرای معروف است. اگر شما در یک ماشین کرایه یا تاکسی نشسته اید و میخواهید که موسیقی رادیو را خاموش کنند خیال نکنید این نهی از منکر واقعی است. این یک مصداق ضعیف از خواهش بر ترک منکر است نه نهی از منکر. بعد فرمودند که امر به معروف و نهی از منکر قدرت آمره میخواهد قدرت ناهیه میخواهد. معنای این امر و نهی این است کهای اهل ایمان گرد هم جمع شوید و نیرویی را تشکیل دهید که قدرت این را بیابد که امر و نهی کند. شاید از همین بتوانید حدس بزنید که چه قدرتهای شیطانی به توسط چه اشخاصی و چگونه امر به معروف و نهی از منکر را از رسالههای عملیه برداشتند تا قدرت آمره و قدرت ناهیه پدید نیاید.
ما آنجا گویا روی زمین ذوب شده بودیم. بنده شاید آن موقع حدود 17 سال بود که طلبه بودم (در سال 1341 بنده تقریبا 30 ساله بودم. من از 13 سالگی درس طلبگی را شروع کردم) حدود17 سال در چند حوزه علمیه تهران و در مساجد و محافل برجستهترین وعاظ پای صحبتهای واعظ معروف تهران آقای فلسفی و واعظ بزرگوار آن زمان آیتالله وحید خراسانی و آیتالله ناصر مکارم شیرازی که الان در جایگاه مراجع تقلید به اسلام کمک میکنند بودم. اما از این جلسه که بیرون آمدیم متوجه شدیم که ما در این 17 سال هیچ تعریفی از امر به معروف و نهی از منکر پیدا نکرده بودیم و امام در جلسهای که داشت به سکوت برگزار میشد با همین سؤالی که مطرح فرمودند یک تکانی به مجموعه ما دادند. اگر فرع دینی امر به معروف و نهی از منکر به محاق برود دین به محاق میرود و واقعا دین در اثر به محاق رفتن امر به معروف و نهی از منکر به محاق رفته بود و این بنده صالح خداوند بود که توانست آن را از محاق بیرون بیاورد.
منبع: روزنامه کیهان
نظرات