به گزارش روابط عمومی و بینالملل، جمعی از طلاب جامعه الزهرا علیهاالسلام در منزل شهید سیدمصطفی موسوی از شهدای مدافع حرم فاطمیون حضور یافتند و با خانواده معظم این شهید والامقام دیدار کردند.
این برنامه که به همت اداره کل امور فرهنگی جامعه الزهرا علیهاالسلام و واحد فرهنگی خوابگاه حضرت خدیجه علیهاالسلام انجام شد، هشتمین دیدار طلاب جامعه الزهرا علیهاالسلام با خانواده شهدا بود که با تبرک و تأسی به نام ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام صورت گرفت.
مادر شهید سیدمصطفی موسوی با اشاره به اینکه شهید سیدمصطفی 18 ساله بود که به سوریه اعزام شد، از مصطفای جوانش گفت و اظهار داشت: سیدمصطفی وقتی دید حرم عمه بزرگوارش حضرت زینب علیهاالسلام در خطر حمله تکفیریها است عزم رفتن کرد.
وی که حاصل زندگیاش 12 فرزند است و سید مصطفی دهمین فرزند ایشان بود، در پاسخ به این سؤال که شما چگونه مصطفی را تربیت کردید که سرانجامش به شهادت ختم شد، عنوان کرد: من تمام تلاشم را برای تربیت فرزندانم به طور یکسان داشتم ولی این تلاش خود مصطفی بود که به فیض شهادت نائل شد.
مادر شهید موسوی افزود: من به لحاظ مهاجرت از افغانستان به ایران و سختیهای معیشت و با توکل بر خدا و زیر سایه اهل بیت علیهمالسلام فرزندانم را تربیت کردم؛ سید مصطفی از همان کودکی، رفتارش با دیگر بچهها تفاوت داشت، صبحهای جمعه دعای ندبه میخواند. اهل هیأت بود و در ماه رمضان کلاس قرآن شرکت میکرد و جزء شاگردان خوب کلاس بود.
وی با تصریح بر اینکه از اولویتهای زندگی سیدمصطفی مبارزه با صهیونیست بود، یادآور شد: برادر بزرگترش مخفیانه راهی سوریه شده بود، بعد از مدتی سیدمصطفی هم آهنگ رفتن کرد. همیشه دلش میخواست علیه صهیونیست در فلسطین بجنگد، بعد که ماجرای سوریه و رفتنش پیش آمد سر به سرش میگذاشتیم و به او میگفتیم غزه رفتی حالا میخواهی سوریه بروی؟ برای رفتن که اجازه خواست، گفتم: «نه میگویم برو و نه میتوانم بگویم نرو».
مادر شهید موسوی بیان داشت: گویا خداوند صبر را ویژه مادرانی که فرزندشان را راهی کشور غریب میکنند، قرار میدهد، خدا در دلم انداخت که مانع رفتن پسرم نشوم، من که هر کدام از بچهها بیرون از خانه میرفتند مدام پیگیر میشدم که کجا هستند اجازه دادم مصطفی از کشور خارج شود.
وی گفت: اولین بار که به سوریه اعزام شد، چند ماه از مصطفی خبر نداشتیم، بعد از مدتی تماس گرفت و از سلامتی اش به ما خبر داد و من خوشحال شدم که پسرم زنده است و به اسلام خدمت میکند.
این مادر شهید خاطرنشان کرد: سیدمصطفی ابتدا در بهداری مشغول به کار بود اما دلش میخواست در میدان مبارزه باشد. چون نمیخواست من اذیت شوم هیچ وقت از فعالیت هایش برای من صحبت نمیکرد.
ایشان در ادامه از خاطرات فرزندش گفت و افزود: شهید دو سال سوریه بود و کم به مرخصی میآمد. یادم هست که یک بار برای فوت یکی از اقوام به ایران آمده بود و خانمها در حضور آقایان صدایشان را بلند کردند. مصطفی از صدای شیون خانمها در حضور نامحرم ناراحت شد و در خانه ناراحتی خود را ابراز کرد.
مادر شهید موسوی ادامه داد: زمانی که بعد از 9 ماه پیکر مصطفی را به خانه آوردند، هرچه تلاش کردم آقا در منزل نباشد که خانمها راحت بتوانند با شهید وداع کنند، این اتفاق رخ نداد و تعدادی آقا حضور داشتند. سخن مصطفی به خاطرم آمد که خانمها مراقب حضور نامحرم باشند و مرتب به خانمها تذکر میدادیم که شهید باحیا بود و مراقب بود. زمانی که نامحرم وارد خانه میشد منزل را ترک میکرد.
وی عنوان کرد: سیدمصطفی برای من از شهادت سخن نمی گفت، میدانست ناراحت میشوم اما دلش با شهادت بود؛ اگر عشق و اراده او با شهادت نبود، بار اول که رفت و آمد دیگر برنمیگشت، او بارها به منطقه اعزام شد.
مادر شهید موسوی اظهار کرد: سیدمصطفی جوان 20 ساله معاون فرمانده بود. مصطفی برای انتخاب نیرو در یگان خود نیروهایی را انتخاب میکرد که به نماز اهمیت بیشتری میدادند.
وی یادآور شد: روز میلاد حضرت زهرا سلاماللهعلیها و روز مادر، مصطفی با من تماس گرفت و این روز را به من تبریک گفت، همه در منزل ما جمع بودند با همه احوالپرسی کرد و به من گفت: مادر دعایم کن عروسی در راه است که انشاءالله موفق شویم. آین آخرین تماسش بود و خبر شهادتش را به من دادند و من 9 ماه منتظر و چشم به راه بودم و با دعا و توسل تا در 5 بهمن 94 پیکر شهید را برایم آوردند.
در این دیدار، مادر شهید حسینی نیز از مهمانان خانواده شهید موسوی بود که در اثنای برنامه به جمع پیوست.
فرزند خانواده حسینی بعد از شهادت سیدمصطفی به سوریه رفت و این مادر شهید از جریان شهادت فرزندش برای طلاب گفت و با توجه به اینکه ایشان ساکن افغانستان بود، پس از اعزام فرزندش در محل سکونت خود دچار مشکلاتی شد.
مادر شهید حسینی که که برای زیارت مزار پسرش به قم سفر کرده است، گفت: به جهت مسائلی که داعش و طالبان در افغانستان دارند، حق نداریم عکس فرزند شهیدمان را به دیوار خانه نصب کنیم و حتی حق نداریم عنوان کنیم که فرزندمان به شهادت رسیده است.
وی افزود: بعد از چند ماه بیخبری از فرزندم که به سوریه اعزام شده بود خبر شهادتش را شنیدم و 2 سال چشم انتظار بودم تا زمانی که برای التیام غصهها و دوری از فرزندم به پابوس امام رضا علیهالسلام و حضرت معصومه علیهاالسلام آمده بودم، پیکر پسرم را به ایران آوردند و در همین جا منزل شهید موسوی مراسم گرفته و هماکنون در بهشت معصومه علیها السلام در محل شهدای فاطمیون به خاک سپرده شد.
در این دیدار، هدیه ای از سوی مدیر کل امور فرهنگی به مادران شهیدان موسوی و حسینی اهدا شد.
نظرات