السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
آقایمان آمد عبا روی سرش بود
رنگ کبودی بر تمام پیکرش بود
در کوچه یاد ماجرای کوچه افتاد
یا فاطمه (س) یا فاطمه (س) ذکر لبش بود
دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار
پهلو گرفتن یادگار مادرش بود
او در میان حجرهای دربسته اما
صدها فرشته در کنار بسترش بود
او دست و پا میزد ولی با کام عطشان
گویا که دیگر لحظههای آخرش بود
اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود
یاد غریبیهای جد بیسرش بود
مردم گریز کربلایم اینچنین است
آمد جواد (ع) و لحظه آخر برش بود
اما به دشت کربلا جور دگر شد
اربابمان بالای نعش اکبرش بود
باید جوانان بنیهاشم بیایند
تا این بدن را بر در خیمه رسانند
**********************
زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام، تنها بدادم میرسی ؟
گر چه آهو نیستم اما پراز دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها به دادم میرسی
نظرات