مروری بر زندگی نامه بانوی باکرامت

حضرت معصومه(س)؛ شهید راه ولایت

1796121

حضرت معصومه علیهاالسلام، در واقع شهید راه ولایت است؛ زیرا بر اساس روایات، «من مات علی حبّ آل‌محمد صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم مات شهیداً».

به گزارش روابط عمومی و بین‌الملل، نام حضرت معصومه علیهاالسلام «فاطمه کبری» بود؛ زیرا حضرت امام موسی کاظم علیهاالسلام سه دختر به نام فاطمه داشتند و حضرت معصومه علیها‌السلام بزرگتر از آنها بود.

مادر آن حضرت بانوی بزرگواری به نام «نجمه» خاتون بود. لقب «معصومه» را امام رضا علیه‌السلام بر ایشان نهاد. در شرافت نسب حضرت معصومه علیها‌السلام همین بس که ایشان دختر امام، خواهر امام و عمه امام هستند و همگی این ائمه به علاوه امام باقر و امام صادق علیهماالسلام در جلالت شأن ایشان، روایت دارند. آن حضرت از معدود امام زادگانی است که پنج معصوم در عظمت شأن او سخن گفته‌اند.

به مناسبت میلاد باسعادت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام، مرور کوتاهی بر زندگی نامه این بانوی باکرامت خواهیم داشت که در ادامه می خوانید:

اوضاع سیاسی دوران حیات حضرت معصومه علیها‌السلام

در فاصله زمانی جابه جایی حکومت بنی امیه و بنی عباس، امام صادق علیه‌السلام فرصت پایه‌گذاری مکتب خود را می‌یابد. در سال 132(ه .ق.) اولین خلیفه بنی عباس، ابوالعباس سفاح بر مسند خلافت تکیه می‌زند. امام موسی کاظم علیه‌السلام در سال 148 ه .ق. در زمان خلافت منصور، دومین خلیفه عباسی، به امامت می‌رسد و در زمان امامت خویش با چهار خلیفه عباسی همزمان است: منصور دوانیقی (136-158ه .ق.)، مهدی (158-169ه .ق.)، هادی (169-170ه .ق.) و هارون (170-193ه .ق.).

در زمان هارون، امام موسی کاظم علیه‌السلام برای نخستین بار به زندان می‌افتد. زندانی شدن آن حضرت در دونوبت صورت می‌گیرد. اولین مرتبه ای که آن حضرت به زندان می‌افتند، درست مشخص نیست که چه زمانی است و چه مدت به طول می‌انجامد. تنها آنچه از تاریخ بر می‌آید آن است که هارون در اثر دیدن یک خواب تهدیدآمیز، امام را موقتاً آزاد می‌سازد. و مرتبه دوم درسال 179ه .ق.0 امام را در مدینه دستگیر و به زندان بصره و بغداد منتقل می‌کند واین اسارت که 4 سال به طول می‌انجامد، به شهادت امام در سال 183 ه .ق. منجر می‌شود.

ولادت

حضرت معصومه علیهاالسلام در سال 173 ه .ق.، در دوران خلافت هارون (193 – 170 ه.ق) دیده به جهان می‌گشاید و تا 6 سالگی در سایه پدر رشد و کمال می‌یابد و از نظر مقام علمی و کمال روحی به آنجا می‌رسد که پدرش او را به «فداها أبوها» مدح می‌کند: «روزی جمعی از شیعیان وارد مدینه می‌شوند وتعدادی پرسش از خاندان امامت داشتند، ولی هیچ کدام از بزرگواران را نمی یابند؛ چرا که امام موسی کاظم علیه‌السلام در سفر بود و امام رضا علیه‌السلام نیز در مدینه تشریف نداشت. مسافرانِ خسته، غمگین بودند از اینکه نتوانسته بودند خدمت امام برسند و مجبور بودند دست خالی به وطن بازگردند. حضرت معصومه علیهاالسلام که در آن هنگام هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، از دیدن غم و اندوه این مسافران سخت متأثر می‌شود؛ لذا پاسخ پرسش‌های آنها را نوشته، به ایشان می‌دهد. شیعیان با سرور و شادی مدینه راترک می‌کنند و در بیرون مدینه با امام کاظم علیه‌السلام مواجه شده، شرح ماجرا را می‌گویند و دستخط حضرت معصومه علیهاالسلام را خدمت امام موسی کاظم علیه‌السلام نشان می‌دهند. امام موسی کاظم علیه‌السلام بسیار مسرور گشته، می‌فرماید: «فداها أبوها».

فراق پدر

حضرت معصومه علیهاالسلام تنها تا 6 سالگی از نعمت درک حضور پدر بهره مند می‌شود. او در پی دستگیری و زندانی شدن پدرش، از فیض تربیت پدری معصوم محروم می‌شود و در انتظار پدر، دیده به در می‌دوزد و از همان آغاز کودکی به هجر و فراق از معصوم و ولی امرش مبتلا می‌گردد؛ هجر و فراقی که هرگز به وصل نمی انجامد؛ چون پس از 4 سال انتظار، خبر شهادت پدر را می‌شنود و در سوگ او به عزا می‌نشیند. حضرت معصومه علیهاالسلام در 10 سالگی و برادرش امام رضا علیه‌السلام در 35 سالگی، پدر را برای همیشه از دست می‌دهند.

حضرت معصومه علیهاالسلام در مدت چهار سال فقدان پدر، تحت سرپرستی و تربیت برادرش، علم می‌آموخت و بزرگی فرا می‌گرفت. پس از آن نیز تحت تکفّل وتربیت امام رضا علیه‌السلام البته نه به عنوان برادر، بلکه به عنوان امام و ولی امرش قرار می‌گیرد. در این سالها حکومت دچار تزلزل شده بود و بهترین فرصت برای امام رضا علیه‌السلام پدید آمد که خانواده و پیروانش را تحت تعلیم علوم الهی قرار دهد.

امامت امام رضا علیه‌السلام از سال 183ه .ق.، همزمان با شهادت پدر بزرگوارش آغاز شد. شیعیان 20 سال از امامت آن حضرت فیض بردند. امامت آن حضرت در 10 سال اول با هارون، و 5 سال با خلافت محمد امین و پنج سال آخر با خلافت عبدالله مأمون، توأم بود.

غربت برادر

در زمان خلافت مأمون، اختلافات میان امین ومأمون به کشته شدن امین انجامید. پس از آن، مأمون شهر مرو را به عنوان مرکز خلافت اسلامی برگزید. از آن سوی، فتنه و آشوب در اطراف حجاز و یمن به پا خواسته بود و بعضی از سادات برای برگرداندن خلافت به مسیر اصلی اش به مخالفت برخاسته بودند. نتیجه مشورت مأمون با وزیرش آن شد که امام رضا علیه‌السلام را ولیعهد خود سازد تا سادات انگیزه مبارزه را از دست بدهند.

امام رضا علیه السلام، با هاله ای از تقدّس که وجودش را فرا گرفته بود و همگان را در برابر خود به خضوع و تسلیم درونی وامی داشت، اکنون دعوت به امر خلافتی شده بود که ظلم و جور از آن فوران می‌کرد؛ آن هم خلافتی که بنی عباس آن را پایه گذاری کرده بود. اهداف مأمون از این عمل را می‌توانیم در پاسخ وی به معترضان ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام بجوییم:

«این مرد کارهای خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت خود می‌خواند. ما او را بدین جهت ولیعهد خود قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده، به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن، فریفتگانش بدانند که او آن چنان که ادّعا می‌کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او، و همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما اشکالی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم واقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که با وی این رویه را در پیش گرفته و در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده ایم، نباید در کار وی سهل انگاری کنیم. بدین جهت، باید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم به صورتی درآوریم که از نظر آنها شایستگی خلافت را نداشته باشد. پس درباره او چنان چاره اندیشی کنیم که از خطراتِ او که ممکن بود متوجه ما شود، جلوگیری کرده باشیم».

امام رضا علیه‌السلام به اجبار مأمون و بدون هیچ میل و رغبتی، ناچار پیشنهاد مأمون را پذیرفت و این نشان از غربت امام رضا علیه‌السلام می‌دهد تا آنجا که به مأمون فرمود: «من قبل از تو از دنیا خواهم رفت، در حالی که مظلومانه با سمّ به شهادت خواهم رسید. بر حال من ملائک آسمان و زمین می‌گریند و در زمین غربت دفن می‌شوم».

نیز فرمود: اللهم انک تعلم انی مکره مضطرّ».

هجران برادر

امام رضا علیه‌السلام، به ناچار خود را برای این سفر مهیا کرد و پیش از آن، به زیارت جدّ بزرگوارش، حضرت رسول صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم رفت. آن حضرت پی درپی قبر را وداع می‌نمود و دوباره باز می‌گشت و صدا به گریه بلند می‌کرد.

معصومه علیهاالسلام، خواهری که ازآغاز تولد تاکنون که 27 سال از زندگیش می‌گذرد با برادر همراه بوده است، اکنون برادر را می‌بیند که غریبانه، جدّ خود را وداع می‌گوید.

شاید جانکاه‌ترین لحظه برای حضرت معصومه علیهاالسلام، آن لحظه ای بود که برادرش همه اهل منزل را جمع نمود و از آنها خواست تا گریه کنند و او گریه آنها را بشنود و به آنان خبر داد که این سفری است که بازگشتی در آن نیست و آن حضرت در حالی که گریان و حزین بود، با خانواده اش وداع نمود.

سفر اجباری امام رضا علیه‌السلام آغاز شد. آغاز این سفر، پایان درک حضور امام برای معصومه علیهاالسلام بود و این آخرین دیدار بین برادر و خواهر، آغاز هجران دوم از معصوم و ولی امر برای حضرت معصومه علیهاالسلام تلقّی می‌شد. مأمون به سبب بیمی که از تحریک احساسات شیعیان داشت، دستور داد امام رضا علیه‌السلام را از شهرهای شیعه نشین عبور ندهند. به همین جهت، امام رضا علیه‌السلام را از شهرهای مدینه، بصره و اهواز به سمت مرو بردند.

شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهاالسلام وقتی از سفر اجباری پیشوایشان آگاه گردیدند، تصمیم گرفتند برای دیدن مقتدایشان، به سمت مرو حرکت کنند.

کاروان مدینه

یک سال از هجرت امام رضا علیه‌السلام می‌گذرد و حضرت معصومه علیهاالسلام که هرگز به این مدت طولانی از برادرش جدا نمانده بود، دلش در فراق برادر بی تاب می‌گردد؛ به ویژه پس از نامه‌ای که از سوی برادرش دریافت می‌کند.

حضرت معصومه علیهاالسلام مشتاقانه و بی‌صبرانه خود را برای دیدار برادر مهیا می‌سازد و به شوق دیدار او رنج سفر را به جان می‌خرد.

در مورد همراهان حضرت معصومه در این سفر اختلاف است. بنابر نظر بعضی، حضرت معصومه علیهاالسلام همراه 23 نفر از برادران از جمله فضل، جعفر، هارون و قاسم و برادرزادگان به سفر رفتند.

بنابر نظر برخی، حضرت معصومه علیهاالسلام در این مسافرت تنها خادمی را همراه داشت.

بنابر نظر برخی، علاوه بر جمعی از برادران، بانوانی نیز آن حضرت را همراهی می‌کردند که اسامی این بانوان عبارتند از: میمونه، فاطمه صغری و خدیجه خاتون (دختران امام موسی کاظم علیه‌السلام) و خواهر حضرت معصومه علیهاالسلام و سلطان موصیله (خادمه آن حضرت).

با توجه به قرائنی که خواهد آمد، چنین به نظر می‌رسد که حضرت معصومه علیهاالسلام در این سفر تنها نبوده‌اند. کاروان مشتاقان به راه می‌افتند و سر سلسله عاشقان، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام است.

مسیر کاروان

حضرت معصومه علیهاالسلام سفر خود را از شهر مدینه آغاز نمود و تا معدن نقره (که محل تلاقی راه بصره، کوفه و مدینه است و هشتمین منزل راه به حساب می‌آید)، مسیرشان با مسیر حرکت امام رضا علیه‌السلام مشترک بود. پس از معدن نقره، امام رضا علیه‌السلام راه نباج را در پیش گرفته بود، در حالی که حضرت معصومه علیهاالسلام به قادسیه می‌رود تا از مسیر کوفه راه را ادامه دهد. حضرت معصومه علیهاالسلام پس از قادسیه، از کوفه، نجف، بغداد و کاظمین عبور می‌کند. آن حضرت برای ادامه مسیر تا مرو، باید خود را از بغداد به شهر ری برساند و از آنجا راه شمال را در پیش بگیرد و از راه آمل، ساری و… به مرو برود یا از راه ری، ورامین، خوار و سمنان که راه کویری است، به دیدار برادر نایل شود؛امّا این سفر درساوه ناتمام می‌ماند.

در نیمه راه سفر

اینکه در ساوه بر کاروان چه گذشت وچه عاملی این عاشق دل سوخته را در نیمه راه از سفر بازداشت، درست مشخص نیست. در بعضی از کتابها آمده که وقتی کاروان حضرت معصومه علیهاالسلام به شهر ساوه رسید، مأموران عباسی به کاروان حمله کردند و در این واقعه 22تن از همراهان آن حضرت به شهادت رسیدند و حضرت معصومه علیهاالسلام نیز توسط آنان مسموم شد.

بعضی نیز نوشته اند: پس از حمله دشمنان اهل بیت علیه‌السلام به کاروان، حضرت معصومه علیهاالسلام از دیدن پیکرهای غرق به خون همراهان خود، به شدت غمگین و بیمار شدند. گروهی نیز بدون ذکر دلیل، تنها می‌نویسند: حضرت معصومه علیهاالسلام در ساوه بیمار شد. ضعیف ترین قول آن است که حضرت معصومه علیهاالسلام در ساوه، بر اثر شنیدن خبر شهادت برادر، بیمار شد و ضعف این دلیل از آنجاست که به نقل مشهور، حضرت علی‌بن‌موسی الرضا علیه‌السلام در سال 203 ه .ق. یعنی دوسال پس از وفات حضرت معصومه علیهاالسلام به شهادت رسید.

آنچه از این نقلها صحیح تر به نظر می‌رسد، خبری است که حکایت از حمله مأموران بنی عباس به کاروان دارد و آنچه این خبر را تأیید می‌کند وجود آرامگاه‌هایی از فرزندان امام کاظم علیه‌السلام در شهر ساوه است. امامزاده اسحاق یکی از آرامگاه‌های موجود درشهر ساوه است که او را به امام موسی کاظم علیه‌السلام منسوب می‌کنند و نام وی در کتب انساب، جزء فرزندان امام هفتم علیه‌السلام ذکر شده است. در ده کیلومتری این شهر نیز مزار سید هارون بن موسی کاظم علیه‌السلام قرار دارد که نام وی نیز درکتب انساب، جزء فرزندان امام هفتم علیه‌السلام است. از زبان مردم، نسل به نسل، از زمان قدیم نقل شده که سید هارون بعد از تفرقه سادات به وسیله سپاهیان عباسی، بر اثر جراحات زیاد در زراعات روستای «ورزنه» به زمین افتاد و در حال ضعف و اغما، سپاهیان مأمون او را به شهادت رساندند.

آنچه که مورد اتفاق همه کتاب‌هاست، آن است که حضرت معصومه علیهاالسلام پس از عبور از ساوه بیمار شد و از اطرافیان خود سؤال کرد: تا قم چقدر راه است؟ آنان عرض کردند: 10 فرسخ. آن حضرت دستور می‌دهد که کاروان به سمت قم حرکت کند. برای اینکه کاروان به قم برسد، وارد تفرش می‌شود. هم اکنون در تفرش امامزاده‌هایی وجود دارد که از فرزندان بی واسطه یا با واسطه حضرت امام موسی کاظم علیه‌السلام هستند و وجود این امامزاده‌ها خبر از این می‌دهد که به احتمال زیاد، این امامزادگان از کاروانیان حضرت معصومه علیهاالسلام بوده اند که در اثر حمله ای دیگر از سوی عباسیان یا در اثر جراحتِ حمله قبلی آنها در میان راه به شهادت رسیده اند. از جمله این امامزادگان که فرزندان بی واسطه امام موسی کاظم علیه‌السلام هستند و در روستای تفرش به خاک سپرده شده اند، می‌توان از این امامزادگان نام برد:

1- محمد، فرزند امام کاظم علیه السلام؛

2- امامزاده هادی، فرزند امام کاظم علیه السلام؛

3- امامزاده جعفر، فرزند امام کاظم علیه السلام؛

4- امامزاده زکریا، فرزند امام کاظم علیه السلام؛

5- بقعه در بی بی، خواهر حضرت معصومه علیها السلام.

همچنین ابوالعلی مهدی بن محمود از نوادگان امام صادق علیه‌السلام، امامزاده احمد از نوادگان امام کاظم علیه‌السلام و قاسم بن حمزه بن امام کاظم علیه‌السلام از دیگر امامزادگانی هستند که در تفرش و آشتیان مدفون اند. آشتیان، منزل دیگری است برای کاروانیان که وجود مرقد مطهّر فاطمه صغری نشان از این دارد.

در قم

زمانی که حضرت معصومه علیهاالسلام درساوه بیمار شد و ادامه راه را برای خود غیر ممکن دید، از اطرافیان خود سؤال نمود. بین ما و قم چقدر فاصله است؟ اطرافیان پاسخ دادند: کمتر از 20 فرسخ. آن حضرت فرمود: مرا به قم برسانید؛ زیرا من از پدرم شنیدم که فرمود: «شهر قم مرکز شیعیان ما می‌باشد».

از ربع آخر قرن اوّل هجری، تشیع در قم رواج یافته بود و این شهر از سوی امامان شیعه به عنوان پناهگاه شیعیان محسوب می‌شد وخیل عظیمی از پیروان اهل بیت علیه‌السلام را در خود جای داده بود. از جمله این پیروان اهل بیت علیه السلام، خاندان اشعری بودند.

موسی بن خزرج، بزرگ خاندان اشعری، زمانی که از کاروان حضرت معصومه علیهاالسلام مطلع شد، شتابان همراه عده ای از محبان اهل بیت علیه‌السلام به استقبال کاروان شتافت و زمام شتر آن حضرت را گرفت و به سمت قم حرکت داد و به منزل خود آورد و حضرت را در منزل خود جای داد. با ورود حضرت معصومه علیهاالسلام به قم، مردم قم میزبان مسافری شدند که پس از پیمودن 54 منزل در مدت 2 ماه، اکنون خسته و رنجور شهر آنها را برای استراحت برگزیده بود.

حضرت معصومه علیهاالسلام عاشقی دل شکسته و مسافر کوی دوستی بود که اکنون تن بیمارش، مانع از حرکت او به سوی مقصدش شده بود.

آن حضرت 17 یا 19روز ساکن منزل موسی بن خزرج بود و در این مدت مشغول عبادت و رازو نیاز با پروردگار خود شد.

وفات در فراق یار

سرانجام تقدیر بر آن شد که این عاشق در فراق بماند و به وصال محبوب خود نرسد و بی آنکه محبوب خود را ببیند، جان را به جان آفرین تسلیم کند.

حضرت معصومه علیهاالسلام در حالی جان داد که به شوق دیدار برادر و امام زمان خود و به عشق ولایت، سختی راه را به جان خریده و با پیمودن مسافتی طولانی از بیابانهای گرم و سوزان سرزمین حجاز گذشته بود و سعی داشت خود را به امام و مقتدایش برساند و با این هجرت خود پیام غربت برادر را در فضای بین سرزمین حجاز تا سرزمین ایران طنین انداز کند واین خبر را در تاریخ به ثبت برساند که: «حضرت معصومه علیهاالسلام جهت دیدار امام زمان خود عزم سفر نموده است» تا شاید شیعیان را بیاموزد که اگر امام را از مدینه به سرزمین غربت کشاندند، شما اجازه ندهید که او در غربت بماند؛ گرد او آیید تامظلومانه به زهر جفا او را به شهادت نرسانند.

حضرت معصومه علیهاالسلام، در واقع شهید راه ولایت است؛ زیرا بر اساس روایات، «من مات علی حبّ آل‌محمد صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم مات شهیداً».

از مدینه به قصد خطه طوس          رهروی خسته پاست معصومه

تا زیارت کند برادر خویش          فکر و ذکرش دعاست معصومه

روز وشب عاشقی بیابان گرد        خواهری با وفاست معصومه

یا مگر اوست زینب دگری           کز برادر جداست معصومه

تا بدانی که نیمه ره جان داد         بنگر اکنون کجاست معصومه

از وطن دور از برادر دور              حسرتش غم فزاست معصومه

گرچه نشکسته سینه وپهلویش      در دلش داغهاست معصومه

داغ زهرا و داغ اجدادش               وارث کربلاست معصومه

هر حسینیه بیت اوست حسان         چونکه صاحب عزاست معصومه.

مراسم تدفین

با وفات حضرت معصومه علیها السلام، شور وشعف مردم از حضور گوهری از خاندان عصمت وطهارت به حزن و اندوه مبدّل گشت و میزبانان به سوگ نشسته، درماتم میهمان، بدن آن حضرت را پس از غسل و کفن، از بیت النور (خانه موسی بن خزرج که حضرت معصومه علیهاالسلام در آنجا سکونت گزیده بود و خدا را عبادت می‌کرد) به سوی قبرستان بابلان تشییع کردند.

پیکر مطهر آن حضرت را در کنار سردابی که برای دفنشان مهیا شده بود، بر زمین گذاشتند. آل سعد بر سر اینکه سعادتِ امرِ دفن آن حضرت را چه کسی بر عهده داشته باشد دچار اختلاف شدند. سرانجام تصمیم گرفتند قادر، خادم بسیار پیر و باتقوا مراسم خاک سپاری را انجام بدهد؛ اما ناگهان دو سوارِ نقاب پوش از سوی بیابان هویدا شدند، به سرعت نزدیک آمدند و یکی وارد قبر و دیگری پیکر پاک و مطهر حضرت را برداشته و به دست دیگری داد تا به خاک بسپارد. پس از پایان مراسم تدفین، آن دو نقاب پوش بدون آنکه با کسی حرف بزنند، سوار بر اسب شده، به سرعت از آنجا دور شدند.

هویت دو سوار نقاب پوش

به نظر می‌رسد دوسوار نقاب پوش، امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام و فرزند دلبندشان امام جواد علیه‌السلام بودند که برای دفن حضرت معصومه علیها السلام، به اعجاز امامت، از مدینه و خراسان، از طریق طی الارض به این مکان آمده بودند؛ همچنان که امام امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای دفن سلمان فارسی، از مدینه به مدائن آمد و پس از انجام مراسم دفن به مدینه بازگشت و هنگامی که یکی از شیعیان خالص به نام شطیطه در نیشابور از دنیا رفت، امام موسی کاظم علیه‌السلام به اعجاز امامت، از مدینه به نیشابور آمد و پس از نماز و مراسم تدفین و پاشیدن تربت امام حسین علیه‌السلام بر جنازه آن زن با ایمان، روبه شیعیان نمود و فرمود: «هر یک از شما بمیرد، ما ائمه در تشییع جنازه شما در هر شهری که باشد، شرکت می‌کنیم. شما نیز تقوا پیشه کنید واعمال خود را صالح سازید تا ما را در رهایی بخشیدنتان از آتش جهنم یاری نمایید».

به تعبیر امام علیه‌السلام، او معصومه است. از این رو، باید پیکر معصومه به دست معصوم به خاک سپرده شود؛ همان طور که پیکر مطهر حضرت زهرا علیهاالسلام را امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و پیکر مطهر حضرت مریم علیهاالسلام را حضرت عیسی علیه‌السلام غسل داد.

تاریخ و سن وفات

امام رضا علیه‌السلام در سال 200ه .ق به دستور مأمون، به شهر مرو عزیمت نمود. یک سال بعد از هجرت امام رضا علیه السلام، یعنی در سال 201 ه .ق. حضرت معصومه علیهاالسلام به قصد ملاقات برادر، مدینه را ترک کرد و در همان سال در قم وفات یافت؛ اما اینکه در چه ماهی وارد قم شدند و وفات نمودند، اختلاف است. آنچه مورد اتفاق اکثر مؤلفین است، ماه ربیع الثانی است وتنها تعداد معدودی قائل اند که آن حضرت در هشتمین روز از ماه شعبان از دنیا رفته است.

در مورد روز وفات ایشان نیز اختلاف وجود دارد، برخی روز دهم و برخی روز دوازدهم ربیع الثانی را ذکر کرده اند. شاید علت اختلاف این باشد که مدت اقامت آن حضرت در قم بین 17روز و19 روز مردّد است. از این رو، آستانه مقدسه حضرت معصومه علیهاالسلام از دهم تا دوازدهم ربیع الثانی را روز وفات آن حضرت قرار داده و این ایام را ایام معصومیه نام گذاری کرده است. برخی سن آن حضرت هنگام وفات را بین 18 تا 22 سال دانسته اند که صحیح نیست؛ زیرا بنابر نظر درست، آن حضرت در سال 173 ه .ق. به دنیا آمدند و در سال 201 ه .ق. وفات کردند، یعنی 28 سال عمر کردند. شاید کسانی که قائل اند آن حضرت در 18 سالگی از دنیا رفته است، سال تولد آن حضرت را 183 ه .ق.پذیرفته‌اند که با دلایلی که قبلاً ذکر شد، این نظر صحیح نیست.

چرا حضرت معصومه علیهاالسلام ازدواج نکرد؟

ازدواج از مستحباتی است که اسلام تأکید فراوان بر آن دارد و احادیث بسیاری درباره آن ذکر شده است، از جمله: رسولله خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم فرمود: «در اسلام بنایی بر پا نشد که در پیشگاه خداوند دوست داشتنی‌تر وعزیزتر از ازدواج باشد».

چرا حضرت معصومه علیهاالسلام ازدواج نکرد؟ آیا شایسته است دختر امام معصوم از این سنّت حسنه که از سوی پیامبر و ائمه علیهم السلام فراوان سفارش شده است، رویگردان باشد؟

چرا امام رضا علیه‌السلام درباره ازدواج خواهر خویش اقدامی نکرد؟ حضرت معصومه علیهاالسلام تا 27 سالگی، در کنار برادرش می‌زیست و پس از شهادت پدرش تحت سرپرستی او بود، آیا امام معصوم شایسته است خواهر خویش را به سنت پسندیده ای چون ازدواج که از سوی خداوند، پیامبر و تمام ائمه علیهم السلام سفارش شده است، فرا نخواند؟

سه دلیل برای مجرد ماندن حضرت معصومه علیهاالسلام ذکر کرده‌اند:

  1. 1. یعقوبی (پیشتاز مورّخان شیعه) می‌گوید: «امام موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام وصیت کرده بود که هیچ یک از دخترانش ازدواج نکنند. از این رو، هیچ یک از آنان ازدواج نکردند، مگر ام سلمه که به ازدواج قاسم‌بن‌محمد‌بن‌جعفربن‌محمد درآمد که به واسطه همین میان قاسم و خویشانش اختلاف شدید پیش آمد تا آنجا که قاسم قسم خورد جز آنکه او را به حج ببرد منظوری نداشته است».

بدون تردید، سخن یعقوبی صحیح نیست؛ زیرا اولاً چنین وصیتی برخلاف سنت روشن اسلام و اهل بیت علیهم السلام است وبا وجود آن همه حدیث و تأکید بر ازدواج، چنین وصیتی از امام معصوم علیه‌السلام امکان پذیر نیست.

ثانیاً، متن وصیت نامه حضرت امام موسی کاظم علیه‌السلام در کتاب‌های متعددی ذکر شده است.

امام در این وصیت نامه، پس از دستور به فرزندان به تبعیت کردن از حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام، می‌فرماید: «اگر کسی از فرزندانم بخواهد خواهر خود را عروس کند، بدون اجازه و دستور علی (امام رضا علیه‌السلام) چنین حقی ندارد».

نیز فرمود: «امر ازدواج دخترانم را نباید هیچ یک از برادران مادری‌شان بر عهده بگیرند. دخترانم نیز بدون مصلحت و مشورت با علی (امام رضا علیه السلام) نباید عملی انجام دهند و اگر برادران مادری دخترانم (بدون اجازه امام رضا علیه‌السلام)، در مورد ازدواج آنان تصمیم بگیرند، مخالفت خدا و رسولش را کرده اند؛ چون علی (امام رضا علیه‌السلام) به مصالح قومش در مسأله ازدواج از همه آگاه‌تر است؛ اگر خواست، تزویج می‌کند و اگر نخواست، تزویج نمی کند».

در وصیت امام موسی کاظم علیه‌السلام، سخن از منع ازدواج دخترانش نیست، بلکه آن حضرت سعی در بیان حجیت امام رضا علیه‌السلام و ولایت ایشان داردو از فرزندان خود می‌خواهد که حتی در کوچک‌ترین مسایل، مطیع اوامر او باشند. از سوی دیگر، «مرحوم قرشی نقل یعقوبی را صریحاً مجعول دانسته مجهول کرده است».

2- دختران موسی بن جعفر علیه‌السلام در نهایت کمال بودند و کسی که همسنگ با آنها باشد، وجود نداشته است».

این دلیل نیز قابل خدشه است؛ زیرا اولاً، در آن زمان جوانان شایسته‌ای از تبار امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام وجود داشتند که می‌توانستند همسنگ دختران حضرت باشند.

ثانیاً، سیره ائمه اطهار علیهم‌السلام بر این نبود که به علت پیدا نشدن همسنگ، مانع ازدواج دختران خود شوند؛ بلکه آنان در عمل و قول، پسر و دختر مؤمن را کفو یکدیگر می‌دانستند و می‌فرمودند که اگر دین و تقوای پسری را پسندیدید، او را به همسری دختران خود برگزینید.

3- خفقان آن عصر آن قدر شدید بود که کسی جرأت ارتباط با خانواده امام موسی بن جعفر علیهم‌السلام را نداشت، چه رسد به اینکه بخواهد داماد آن خانواده شود که احتمال هرگونه خطر برای وی از سوی دستگاه حکومتی می‌رفت.

دلیل سوم پذیرفته است. «آری، این نیز از مصایب دیگر روزگار نسبت به خاندان نبوت است که ستمگران با ایجاد جو نامساعد آنها را از مواهب زندگی محروم ساختند».

بنابر برخی نقل‌ها که بسیار ضعیف هستند، مأمون، هفتمین خلیفه عباسی، از حضرت معصومه علیهاالسلام خواستگاری کرد. اگراین نظرها صحت داشته باشد، ازدواج نکردن آن حضرت ممکن است جنبه سیاسی داشته باشد و آن حضرت می‌خواست بی اعتنایی خود را نسبت به دستگاه حکومتی و خلافت ستمگر عباسی نشان دهد.

مطالب مرتبط :

اشتراک گذاری:

نظرات

نظری هنوز ارسال نشده است

ارسال نظر

ارتباط با جامعة الزهرا(س)

  • نشانی: قم، سالاریه، بلوار بوعلی
  • مرکز تلفن: ۳۲۱۱۲۰۰۰
  • دورنگار: ۳۲۹۲۵۱۱۰
  • صندوق پستی: ۳۷۱۸۵۳۴۹۳
  • کد پستی: ۳۷۱۶۹۱۶۶۴۵