مبانی علامه طباطبایی در ارائه نظریه «استقلال قرآن در بیان و دلالت»
بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از شروع بحث ابتدا نکته ای را باید در باره عنوان نشست خدمتتان عرض کنم.در انتخاب تعبیر «نظریه» و نه نظر، تعمدی در کار بوده است؛ زیرا به واقع استقلال دلالی قرآن نظریه ای در تفسیر قلمداد می شود چون تمام ویژگی های نظریه علمی را با خود دارد.ویژگی هایی چون:
1.شفافیت و عدم ابهام؛ 2.برخورداری از استحکام درونی: به این معنا که قضایا و فرضیه های آن هیچ تضاد و تناقضی ندارند؛ 3.برخورداری از استحکام بیرونی: یعنی محتوای نظریه با امور علمی و مسلم و قطعی دیگر و نیز با امور بدیهی در تضاد نیست؛ 4.برخورداری از کلیت و قابلیت تعمیم: نظریه تمام مصادیق خود را دربر می گیرد و بر موارد مشابه تعمیم پذیر است.اساسا این نظریه را در سراسر قرآن می توان به کار بست؛ 5.قابل اجرا و آزمون پذیر است چنانکه در کار تفسیری علامه طباطبایی در سراسر المیزان نمودش را شاهد هستیم.
چیستی نظریه و تبیین آن
عنوان این نظریه در کتاب قرآن در اسلام اینگونه آمده: « قرآن مجید در دلالت خویش مستقل است» خود علامه درباره این نظریه چنین تعابیری به کار می برد:
«قرآن مجید که از سنخ کلام است، مانند سایر کلامهاي معمولی از معنی مراد خود کشـف
میکند و هرگز در دلالت خود گنگ نیست و از خارج نیز دلیلی وجود نـدارد کـه مـراد تحت اللفظی قرآن جز ان است که از لفظ عربی آن فهمیده می شود. اما اینکه خودش در دلالت خود گنگ نیست زیرا؛ هر کس به لغت آشنایی داشته باشد از جملات آیات کریمه معنی آنها را آشکارا می فهمد چنانکه از جملات هـر کـلام عربـی می فهمد.»
حالا از این تعابیر ممکن است این سوال پیش بیاید که پس این همه اختلاف از کجا ناشی می شود؟ به نظر علامه تمام مسئلۀ اختلاف در تشخیص مصداق این الفاظ است نه مفهـوم لفظـی آن.
تعریف علامه از اصطلاح تفسیر: بیانُ معانی القرآن و کشفُ مقاصد و مدالیلِها
طبق این تعریف مفسر با الفاظ سروکار دارد و تمام دارایی مفسر الفاظی است که در عبارت وجود دارد و اگر در جایی ابهامی وجود دارد این ابهام به نفس متن بر نمی گردد بلکه از آن جهت است که ماتن مسلح به امور فرامادی است و حال آنکه مفسر، مادی می اندیشد و اساسا مفسر کسی است که با امور مادی مانوس و مالوف است.از سویی قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است و فصاحت و بلاغت حکم می کند که متن بدون تعقید و پیچیدگی باشد و لذا علامه معتقد است در مرحله مراد الفاظ، قرآن به چیزی غیر از خودش نیازمند نیست.اما مواردی در قرآن هست که فهم آن از حیطه استقلال دلالی خارج است مثل جزئیات احکام، عقائد، قصص و بطون که روایت تعیین کننده معنا است.
بنابراین از نظر علامه قرآن به دلیل فصاحتش، در بیان مفاهیم تحت اللفظی نیازی به غیر از خودش ندارد و در تشخیص مراد هم همین طور. حالا جایگاه روایت کجاست؟ ایشان معتقد است ائمه بیش از اینکه بخواهند کار تبیین مراد و مفهوم و منطوق لفظی کلام را برعهده بگیرند آموزگار شیوه تبیین و تفسیر بوده اند و کار تبیین بطون را به عهده داشته اند نه اینکه بخواهند دلالت لفظی کلام را به ما بگویند.
پیشنهاد نظریه استقلال دلالی قرآن حاصل رویکرد متفاوت علامه با طرز فکر اخباریون افراطی بود.خصوصا کسانی که در مقابل اصول گرایان قائل به عدم حجیت عقل و بالتبع عدم جحیت ظواهر قرآن بدون دلیل روایی بودند.این گروه معتقد بودند تنها معصومین اند که می توانند از قرآن احکام استنباط کنند و بالاتر از آن معتقد بودند تفسیر قرآن از عهده غیر معصوم خارج است و اگر کسی به غیر از روایت به تفسیر اقدام کند تفسیر به رای انجام داده است.
این افراد برای عقل در فهم گزاره های دینی وجهی قائل نبودند و تنها کلید فهم صحیح قرآن و سنت پیامبر را روایت می دانستند حتی تقسیم بندی شیعان به مقلد و مجتهد را نمی پذیرفتند و می گفتند همگی مقلد امامان هستیم به شرط اینکه عربی بدانیم شخصا می توانیم تکالیفمان را از اخبار استنباط کنیم.
روش علامه در تفسیر قرآن
برای تبیین مبانی علامه طباطبایی رحمه الله علیه ما نیاز داریم روش ایشان در تفسیر آیات را هم بدانیم.روش علامه روش اجتهادی قرآن به قرآن بود.یعنی برای اجتهاد در تفسیرقرآن و پی بردن به معانی و مقاصد آیات به غیر از قرآن، نیازی نیست چون قرآن مثل همه کلام های معمولی به زبانی نازل شده که آن زبان مدلولی دارد و معانی و مقاصد آیات با توجه به الفاظ، مفهوم است.البته علامه در تفسیر از همه قرائن متصل و منفصل مثل روایت نیز بهره می گیرد ولی چنین نیست که قبل هر تلاشی ابتدا به روایت مراجعه کند(کاری که اخباریون می کردند) بلکه چنانکه از تعریف تفسیر که قبلا عرض شد بر می آید تفسیر یعنی پرده بردای از روی لفظ و برای پرده بردای از لفظ در مرحله مراد تحت اللفظی نیازی نیست به غیر از خود قرآن مراجعه شود الا اینکه در چند چیز ممکن است نیازمند به روایات باشیم که قبلا عرض شد.اما اعتبار معانی پرده برداری شده منوط به روایت نیست و معنایی که با قرائن و بر اساس قواعد ادبی و اصول عقلایی محاوره از آیات فهمیده می شود بدون توقف بر تبیین یا تایید روایت هم معتبر و قابل اعتماد است.و لذا مهم ترین منبع تفسیر در نگاه علامه خود قرآن است و تا جایی که امکان دارد باید آیات را با تدبر در خود آیات و استمداد از آیات دیگر فهمید که منظور استفاده حداکثری از قرآن در دلالت یابی است.
جالب اینکه خود علامه می گوید روش خود را از استادش مرحوم قاضی آموخته و حاصل ممارست و غور در روایات است و اتفاقا روشی که روایات می آموزند روش مراجعه حداکثری به قرآن است.چون حجم انبوهی از روایات تفسیری از نوع استدلال به یک آیه برای توضیح آیه دیگر یا استشهاد به مفهوم یک آیه برای معنای آیه دیگر است.
مبانی علامه
- برخی از مبانی منحصر به خود علامه است.از جمله اینکه بسیاری از اندیشمندان درباره ملاک اعتبار روایت عدم مخالفت روایت با قرآن را ملاک قرار می دهند اما علامه طباطبایی علاوه بر عدم مخالفت، موافقت روایت با قرآن و منطبق بودن آن بر آیه را هم شرط اعتبار تلقی کرده اند که البته با انتقاداتی هم همراه بوده است.
- از سوی دیگر علامه درباره روایاتی که موافقت و مخالفتشان به وضوح روشن نیست معتقدند باید آنها را مسکوت عنه گذاشت؛ ولی اگر با روایتی متواتر و یا خبر واحد محفوف به قرائن قطعی مواجه بودیم به طور قطع حجت است به گونه ای که حتی نیاز به عرضه به قرآن هم نیست.
نکته مهمی که در روش علامه وجود دارد این است که ایشان خبر واحد فقهی را از خبر واحد غیر فقهی جدا می کنند.خبر واحد در حوزه احکام فقهی در نظر ایشان با اندک وثوقی معتبر است؛ اما در غیر آن به ویژه در تفسیر فقط به شرط قرائن دال برحجیت پذیرفته است.
3.مبنای دیگر ایشان این است که ما در قرآن آیه ای که اصلا به مفاد و مرادش دسترسی نداشته باشیم نداریم.خب شاید این سوال ایجاد شود که پس آیات متشابه چه طور؟علامه تمام آیات قرآن را محکم می داند حال یا با واسطه یا بی واسطه.بی واسطه که خود به خود محکم است با واسطه ها چی هستند؟ مگر قرار نبود آیات متشابه به محکمات ارجاع شود علامه معتقد است وقتی آیه متشابه به آیه محکم ارجاع می شود آیه از تشابه بیرون می آید و به واسطه محکم، محکم می شود.
4.مبنای دیگر علامه که باز هم اختصاص به خود ایشان دارد وجود آیات کلیدی و شاخص و بهره گیری از آنها در تعیین مراد است که علامه به آنها غرر آیات می گوید البته ایشان غرر را درباره روایات هم می پذیرند و معتقدند در روایات هم غرر داریم
5. مبنای دیگر علامه طباطبایی که باز هم از نوآوری های ایشان است اصل معناداری فرازهای مستقل قرآنیست که باعث می شود معنا توسعه پیدا کند و کار مفسر در یافتن معنا آسان تر شود.مطابق این اصل، هر پاره و عبارتی ممکن است علاوه بر معنا و مفادی که در کنار سایر بخش های آیه دارد و ارتباط معنایی که در میان جمله قبل و بعد خود دارد معنای مستقلی هم داشته باشد(چیزی نقطه مقابل سیاق).البته علامه گاه معنای به دست آمده را با روایت اعتبار می بخشد حتی با این پاره ها در جاهای دیگر معنا استخراج می کند.
6.ملاک دانستن سیاق یکی از مبانی دیگر است. بهره گیری از سیاق نیز دلیلی است بر کفایت قرآن در دلالت یابی.هر چند که تعریفی از سیاق ارائه نمی کنند ولی آنچه از بیان و کاربرد شان پیداست سیاق را قرینه لبی و لفظی می دانند و ویژگی ای که بر واژه یا جمله در اثر همنشینی با واژه ها یا جملات دیگر به وجود می آید. حتی گاه چنان بهره گیری از سیاق برای علامه اساسی تلقی می شود که حتی در قبول و رد یک روایت ذیل آیه سیاق را ملاک قرار می دهد مثلا می گوید ظاهر روایت با سیاق مخالف است یا حتی گاه در ظاهر روایت تصرف می کند تا روایت با سیاق تعارض نداشته باشد یا با توجه به سیاق روایت را رد می کند یا با توجه به سیاق بین روایات ترجیح قائل می شود.
و نکته دقیق تر اینکه علامه می گوید اگر تعلیم رسول الله نباشد تفسیر ممکن است اما دشوار و باز از سویی دیگر معتقد است رسول مطالبی نمی گوید که از خود قرآن قابل برداشت نباشد اگر قرار باشد رسول معانی و مفاهیمی از قرآن بیان کند که راهی برای فهم آن وجود ندارد با آیاتی که قرآن را دارای عبارات روشن و به زبان عربی مبین بودن است ناسازگار خواهد بود.به نظر علامه فهم قرآن منوط و مشروط به بیان رسول الله نیست چه اینکه اگر باشد دور لازم می آید.چون قرار است برای حصول اطمینان از روایات آن را به قرآن عرضه کنیم و آن وقت برای فهم قرآن به روایت مراجعه کنیم خب دور می شود.قرآن بالاصاله و ذاتا حجت است اما روایت با عرضه به قرآن حجیت می یابد.بنابراین نقش روایت در تفسیر در مقایسه با قرآن نقش طولیست نه عرضی .
در پایان از باب نتیجه گیری نهایی میکنم علامه در کتاب قرآن در اسلام سه روش برای تفسیر پیشنهاد می کند و ازمیان آنها یکی را نظر مختار معرفی می نماید:
- تفسیر به تنهایی با مقدمات علمی و غیرعلمی که در نزد خود داریم(یعنی مفسر با رای و نظر شخصی یا علمی تفسیر کند)
- تفسیر به کمک روایاتی که در ذیل آیه از معصوم رسیده است؛
- تفسیر با استمداد از تدبر و استنطاق معنی آیه از مجموع آیات مربـوط و اسـتفاده از روایت در مورد امکان و خودش به صراحت روش سوم را روش خود معرفی می کند.طریق اول به نظر علامه قابل اعتماد نیست و مصداق تفسیر به رای است، طریق دوم هم در صدر اسلام رایج بود و شاید برای آن زمان هم مفید بوده چون نیازمندی های صدر اسلام نسبت به امروز محدود بود. او روش سوم را ترجیح می دهد که از خود قرآن استفاده حداکثری در استخراج معنای خودش کند و در صورت لزوم در جاهایی که این روش جوابگو نیست به روایت مراجعه شود.پس معنای استقلال دلالی قرآن به معنای بی نیازی کامل قرآن از روایت نیست، بلکه به معنای به کارگیری حداکثری قرآن در تفسیر آیات است.
نظرات