شلمچه یعنی کربلا؛
شلمچه که می آیی ناگاه روحت کربلایی می شود؛
انگار تکراری در تاریخ رخ داده است.
واژه ها در توصیفشان یکی است؛ غربت، محاصره، تشنگی، اربا اربا شدن، دست و پایی که جا مانده، شهادت و ندای «یا حسین»
بوی خون می دهد این خاک، بوی عشق، ترنم رحمت و عطری از یاس که می وزد بر جان و دلت.
خوب که با خودت خلوت می کنی، خجالت می کشی از شهدای پانزده شانزده ساله ای که اینجا ذره ذره گوشت و استخونشان را بین سیم های خاردار و تله های انفجای جا گذاشتند تا از باتلاق نفسشان عبور کنند ولی تو در باتلاق اینستاگرام و تلگرام نفست گیر افتاده ای و اراده ات قفل شده بر صفحاتی که تو را به لشکر عمرسعد می رساند.
شهید خرازی، شهید دقایقی، شهید میثمی، شهید کلهر، شهید اعتمادی، شهید شاهمرادی، شهید میرحسینی، شهید فرومندی و هزاران شهیدی که از این خاک آسمانی شدند امروز میزبان زائران اند، و چه خوب میزبان هایی هستند، چقدر صبورانه به نجواهایت گوش می کنند و چقدر زیبا راهنمایی ات می کنند، گویی آن روز فرمانده رزمی گروهان و گردان و تیپ و لشکر بودند و امروز فرمانده فرهنگی فوج فوج زائرانی اند که ترکش خورده تهاجم شبانه روزی دشمن اند.
شلمچه را با «یاحسین» آغاز کردیم و با سلام بر سالار شهیدان به پایان رساندیم، به امید عاقبت به خیری و شهادت.
کاروان راهیان نور جامعه الزهرا علیهاالسلام در شب ولادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام میهمان شهدای کربلای ایران در شلمچه بودند.
نظرات