«يکي از شب هاي آذر بود و يادم هست موقعي که اين خبر به مکتب رسيد. هر کسي گوشه اي کز کرده بود و گريه مي کرد؛ فقدان ايشان برايمان خيلي سنگين بود». این بخشی از سخنان خانم طاهره صحیح النسب، از طلاب مکتب توحید و دوست و هم کلاسی شهیده فهیمه سیاری است که در مصاحبه ای آمده است.
شهیده فهیمه سیاری در تاریخ اول خرداد 1339 و در ماه محرم متولد شد، زمان شهادت این بانوی فاضله نیز 12 آذر 59 همزمان با 24 محرمالحرام 1401 بود که در راه نشر معارف الهی و ترویج مکتب قرآنی به شهادت رسید.
در سالهای ۵۶ و ۵۷ که کشور در تبوتاب انقلاب بود، جذب پایگاه مسجد حضرت ولیعصر عجّلاللهتعالیفرجهالشریف زنجان شد و در آنجا به برکت سخنان بزرگانی چون آیتالله مشکینی و آقای رضوانی رحمهاللهعلیهما در سال 1357 بعد از اخذ دیپلم برای تحصیل در مکتب توحید به قم هجرت کرد.
مکتب توحید قم (حوزه علمیه خواهران)، میزبان قدوم گلی میشود که با معنویت آبیاری شده بود. فهیمه در آنجا، از محضر اساتیدی چون آیتالله شهید قدوسی بهره میگیرد و خود با دو بال عشق، پیشاپیش استاد خویش پر میگشاید. در آن سالها، فهیمه در مکتب توحید، به خودسازی و عبادت میپردازد و معارف الهی چشمه چشمه در زلال قلبش میجوشد. او دو سال در مکتب توحید و در مدرسه علمیه شهید قدوسی(ره) تحصیل کرد.
در مهر ماه سال 59، فهیمه به قم باز میگردد و سال سوم تحصیل را در مکتب توحید آغاز میکند. در آغاز سال تحصیلی، آموزش و پرورش شهرستان بانه، از مکتب توحید قم میخواهد که برای کار فرهنگی - تربیتی خواهران به این شهر مبلغ اعزام کند.
در تاریخ 6 آذر 1359 فهیمه، علم را به صحنه عمل میکشاند و با تمام دوستانش در مکتب توحید خداحافظی میکند. او احساس میکند که این سفر بازگشتی در پی ندارد. غم در نگاهش موج میزند، غم دوری عزیزان بر دلش سنگینی میکند، اما او میداند که اینها تعلقات دنیوی است. او فراتر از اینهاست. با وجود بالهای بلندش، دیگر پای ماندن و طاقت بر زمین راه رفتن را ندارد. از این رو، ندای پروردگارش را میشنود و عاشقانه این ندا را لبیک میگوید. کوله بار سفر بر دوش میکشد و از خویش هجرتی سرخ آغاز میکند.
لیکن روح او بیقرارتر از این است که صبر کند تا پیروزی. دو روز بعد (12/9/59، برابر با 24 محرم الحرام 1401 ق) روز میعاد اوست با محبوبش. ماشین حامل فهیمه و دوستش، همراه با دو خواهر دانشجو که آنها نیز برای تبلیغ عازم این سفر بودند، از سنندج به سمت سقز، همراه با یک ستون نظامی حرکت میکنند. ساعت 4 بعد از ظهر به دیوان دره میرسند و آنجا را به سمت بانه ترک میکنند. راه پرخطر و منافقان (خطه کردستان)، این حرامیان جان و ناموس و آبروی مردم در پیش. فهیمه به دوستش میگوید: «احساس راحتی میکنم، دیگر فقط از راه دور شاهد نیستم. زیرا خود نیز در جریان هستم.» در بین راه، با صدایی آرام و دلنشین قرآن را تلاوت میکند. توشه راه او قرآنی است که روبروی او باز است و عکسی از امام که بر دامنش قرار دارد.
ناگهان صدای رگبار گلوله از هر طرف، ماشین آنها را هدف قرار میدهد; بارانی از خون و گلوله. در این لحظه راننده فریاد میزند: «سرهاتان را پایین بیاورید» و فهیمه آرام سر بر دامن دوستش میگذارد. یکی از خواهران دانشجو از ناحیه دست آسیب میبیند. راننده از ناحیه کتف زخمی میشود ولی با این حال، ماشین را از آن منطقه دور میکند. بعد از چند دقیقه ماشین، جلوی درمانگاه متروکی متوقف میشود. راننده برای پانسمان کتف خود از ماشین پیاده میشود.
دوست فهیمه برای درمان دوست دانشجویش قصد میکند پیاده شود که خونی بر دامن خود میبیند. چشم فهیمه خونین، خدا را به تماشا نشسته است.
خورشید از دور شاهدی است که در خون فرو رفته است. سالهای سال است که روییدن و بالیدن و در خون نشستن هزاران هزار شقایق سرخ را هر روز به تصویر میکشد.
فهیمه این راه طولانی و بی پایان را با بالهای سرخ و با چشمانی سرخ تر اینگونه کوتاه کرد و خط سرخ پیشوای خود حسین علیه السلام را اینگونه با خون سرخ خویش ادامه داد.
مجتمع فرهنگی ورزشی جامعهالزهرا علیهاالسلام نیز به منظور گرامیداشت یاد و خاطره این شهیده والامقام به نام مجتمع فرهنگی ورزشی شهیده سیاری مزین شده است.
نظرات